اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی: عبارات ضروری برای مکالمات روزمره

اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی: عبارات ضروری برای مکالمات روزمره

چند اصطلاح پرکاربرد انگلیسی

اصطلاحات انگلیسی، عبارت های رایجی هستند که معنی آن ها به سادگی از کلمات تشکیل دهنده شان قابل درک نیستند؛ این گنجینه های زبانی به مکالمات عمق و جذابیت می بخشند و به افراد کمک می کنند تا طبیعی تر و بومی تر صحبت کنند، فیلم ها را بهتر بفهمند و در آزمون ها موفق تر عمل کنند. هر زبان آموزی که قدم در مسیر یادگیری انگلیسی می گذارد، دیر یا زود با دنیای شگفت انگیز اصطلاحات (Idioms) مواجه می شود. این عبارات، مانند رمزهایی پنهان در دل زبان، نه تنها معنای تحت اللفظی خود را ندارند، بلکه پنجره ای به سوی فرهنگ و طرز فکر انگلیسی زبانان می گشایند. تسلط بر پرکاربردترین اصطلاحات انگلیسی می تواند تفاوت چشمگیری در کیفیت مکالمات و درک مطلب افراد ایجاد کند و آن ها را از یک گوینده کتابی به یک متکلم روان و طبیعی تبدیل نماید. در این مقاله جامع، مجموعه ای از اصطلاحات کاربردی انگلیسی را گردآوری کرده ایم که هر یک با معنی فارسی دقیق، توضیح کاربرد، مثال های انگلیسی و ترجمه فارسی آن ها ارائه شده تا یادگیری برای زبان آموزان آسان و مؤثر باشد و انگلیسی خود را به سطح بالاتری ببرند.

چرا یادگیری اصطلاحات انگلیسی ضروری است؟

فهم اصطلاحات انگلیسی فراتر از حفظ چند عبارت است؛ در واقع، درک چگونگی و زمان استفاده از این عبارات، نقش مهمی در ارتباطات مؤثر و غنی سازی تجربه زبانی افراد دارد. یادگیری اصطلاحات به افراد کمک می کند تا نه تنها روان تر صحبت کنند، بلکه عمق بیشتری به درک خود از زبان انگلیسی ببخشند.

افزایش روانی و طبیعی بودن مکالمه

افرادی که به دنبال تقویت مکالمه انگلیسی خود هستند، با یادگیری اصطلاحات، می توانند جملاتی بسازند که کاملاً شبیه به گفتار بومی زبانان است. این عبارات، به جای کلمات ساده و مستقیم، حس و حال ویژه ای به مکالمات می بخشند و باعث می شوند صحبت کردن نه تنها روان تر، بلکه طبیعی تر و جذاب تر به نظر برسد. این توانایی در استفاده از اصطلاحات، افراد را قادر می سازد تا در موقعیت های مختلف اجتماعی و حرفه ای، با اعتماد به نفس بیشتری ارتباط برقرار کنند و مقصود خود را با دقت و ظرافت بیشتری منتقل نمایند.

درک عمیق تر زبان و فرهنگ

اصطلاحات ریشه در فرهنگ و تاریخ یک زبان دارند. با یادگیری idioms، افراد نه تنها با جنبه های زبانی آشنا می شوند، بلکه به طرز فکر، ارزش ها و حتی شوخ طبعی انگلیسی زبانان نیز پی می برند. این درک فرهنگی، به شنونده کمک می کند تا پیام های پنهان در مکالمات، فیلم ها، کتاب ها و موسیقی را بهتر دریافت کند و از سوءتفاهم های ناشی از تفاوت های فرهنگی جلوگیری نماید. هر اصطلاح، داستانی کوچک از تاریخ زبان است که کشف آن، لذت یادگیری را دوچندان می کند.

تقویت مهارت های شنیداری و خواندن

افرادی که با اصطلاحات رایج انگلیسی آشنایی دارند، هنگام تماشای فیلم ها و سریال ها، گوش دادن به پادکست ها و موسیقی، یا خواندن متون خبری و ادبی، کمتر با سردرگمی مواجه می شوند. بسیاری از محتواهای انگلیسی زبان، مملو از عبارات پرکاربرد انگلیسی هستند که بدون آشنایی با معنی آن ها، ممکن است فهم کلی متن یا مکالمه دچار مشکل شود. این آشنایی، مهارت های شنیداری و خواندن افراد را به طرز قابل توجهی بهبود می بخشد و آن ها را قادر می سازد تا محتوا را با دقت بیشتری پردازش کنند.

بهبود عملکرد در آزمون های زبان

برای داوطلبان آزمون های بین المللی مانند آیلتس و تافل، تسلط بر اصطلاحات نقش کلیدی در کسب نمرات بالا، به ویژه در بخش های اسپیکینگ و رایتینگ، دارد. ممتحنین به دنبال توانایی زبان آموزان در استفاده از زبان طبیعی و متنوع هستند و به کار بردن صحیح و به جای اصطلاحات، نشانه ای از تسلط بالا و درک عمیق زبان است. استفاده از اصطلاحات انگلیسی با معنی فارسی و کاربرد صحیح آن ها، می تواند نگارش و گفتار افراد را از حالت خشک و آکادمیک خارج کرده و به آن رنگ و بویی طبیعی ببخشد.

گسترش دایره لغات فعال

اصطلاحات، مانند واژگان جدید، دایره لغات فعال افراد را گسترش می دهند و به آن ها امکان می دهند تا بیان خود را غنی تر کنند. با جایگزینی عبارات طولانی و توصیفات پیچیده با یک اصطلاح مناسب، می توان مقصود را با ایجاز و تأثیر بیشتری منتقل کرد. این مهارت به زبان آموزان اجازه می دهد تا در مکالمات خود انعطاف پذیرتر عمل کنند و به جای تکرار جملات مشابه، از تنوع بیشتری در بیان ایده ها و احساسات خود بهره ببرند.

۱۰۰ اصطلاح پرکاربرد انگلیسی که باید بدانید

اصطلاحات انگلیسی مانند چاشنی هایی هستند که به غذای مکالمات طعم و رنگ می بخشند. در این بخش، مجموعه ای از پرکاربردترین اصطلاحات انگلیسی را بر اساس دسته بندی های موضوعی، همراه با معنی و مثال، به افراد معرفی می کنیم تا به افراد در تقویت مکالمه انگلیسی و درک عمیق تر این زبان یاری رساند.

اصطلاحات مکالمات روزمره

در گفت وگوهای روزمره، استفاده از اصطلاحات عامیانه انگلیسی می تواند مکالمه را صمیمی تر و طبیعی تر کند. این عبارات پرکاربرد انگلیسی، بخش جدایی ناپذیری از زبان روزمره هستند.

  • A piece of cake
  • معنی فارسی: مثل آب خوردن، کاری بسیار آسان

    توضیح کاربرد: برای توصیف کاری که انجام آن بسیار آسان و بدون دردسر است.

    مثال انگلیسی: The math test was a piece of cake for me.

    ترجمه فارسی مثال: امتحان ریاضی برای من مثل آب خوردن بود.

  • Break a leg
  • معنی فارسی: موفق باشید، به امید موفقیت

    توضیح کاربرد: برای آرزوی موفقیت برای کسی، به ویژه قبل از یک اجرا یا رویداد مهم.

    مثال انگلیسی: You have a big presentation tomorrow, break a leg!

    ترجمه فارسی مثال: فردا یک ارائه مهم داری، موفق باشی!

  • Call it a day
  • معنی فارسی: برای امروز کافی است، دست از کار کشیدن

    توضیح کاربرد: وقتی تصمیم می گیرند که کار را برای آن روز متوقف کنند.

    مثال انگلیسی: It’s getting late, let’s call it a day.

    ترجمه فارسی مثال: دیر وقت است، بیایید برای امروز کار را تمام کنیم.

  • Hit the books
  • معنی فارسی: درس خواندن، مطالعه کردن

    توضیح کاربرد: زمانی که نیاز به مطالعه جدی برای امتحان یا آماده سازی است.

    مثال انگلیسی: I can’t go out tonight, I need to hit the books for my exam.

    ترجمه فارسی مثال: امشب نمی توانم بیرون بروم، باید برای امتحانم درس بخوانم.

  • To get the ball rolling
  • معنی فارسی: شروع به کار کردن، کاری را آغاز کردن

    توضیح کاربرد: برای شروع یک فرآیند یا فعالیت.

    مثال انگلیسی: Let’s get the ball rolling on this project.

    ترجمه فارسی مثال: بیایید این پروژه را شروع کنیم.

  • Bite the bullet
  • معنی فارسی: دندان روی جگر گذاشتن، تحمل کردن سختی

    توضیح کاربرد: وقتی مجبورند با یک موقعیت ناخوشایند یا دشوار کنار بیایند.

    مثال انگلیسی: I had to bite the bullet and work extra hours to finish the report.

    ترجمه فارسی مثال: مجبور شدم دندان روی جگر بگذارم و ساعت های اضافه کار کنم تا گزارش را تمام کنم.

  • Get out of hand
  • معنی فارسی: از کنترل خارج شدن

    توضیح کاربرد: زمانی که یک وضعیت یا گروهی از افراد غیرقابل کنترل می شوند.

    مثال انگلیسی: The party got a little out of hand.

    ترجمه فارسی مثال: مهمانی کمی از کنترل خارج شد.

  • Hang in there
  • معنی فارسی: دوام بیاور، تحمل کن

    توضیح کاربرد: برای تشویق کسی به ادامه تلاش در شرایط سخت.

    مثال انگلیسی: I know it’s tough, but hang in there, it’ll get better.

    ترجمه فارسی مثال: می دانم سخت است، اما دوام بیاور، بهتر خواهد شد.

  • Pull yourself together
  • معنی فارسی: خودت را جمع و جور کن، آرام باش

    توضیح کاربرد: به کسی که آشفته یا ناراحت است، بگویید که آرام باشد و خود را کنترل کند.

    مثال انگلیسی: Come on, pull yourself together, it’s not that bad.

    ترجمه فارسی مثال: یالا، خودت را جمع و جور کن، آنقدر هم بد نیست.

  • Speak of the devil
  • معنی فارسی: چه حلال زاده! (زمانی که فردی که در موردش صحبت می کنید، ناگهان ظاهر می شود)

    توضیح کاربرد: وقتی کسی ناگهان وارد می شود و شما درست در حال صحبت کردن درباره او بودید.

    مثال انگلیسی: Speak of the devil, here’s Tom now!

    ترجمه فارسی مثال: چه حلال زاده، تام خودش آمد!

  • To make matters worse
  • معنی فارسی: قوز بالا قوز شدن، اوضاع را بدتر کردن

    توضیح کاربرد: برای اشاره به چیزی که یک وضعیت بد را بدتر می کند.

    مثال انگلیسی: First my car broke down, and to make matters worse, it started raining.

    ترجمه فارسی مثال: اول ماشینم خراب شد، و قوز بالا قوز اینکه باران هم شروع به باریدن کرد.

  • Under the weather
  • معنی فارسی: ناخوش احوال، کمی مریض

    توضیح کاربرد: وقتی احساس بیماری خفیفی دارند و حالشان خوب نیست.

    مثال انگلیسی: I’m feeling a bit under the weather today, so I’ll stay home.

    ترجمه فارسی مثال: امروز کمی ناخوش احوالم، برای همین در خانه می مانم.

  • You can say that again
  • معنی فارسی: کاملاً موافقم، حرفت درست است

    توضیح کاربرد: برای ابراز توافق شدید با آنچه که کسی گفته است.

    مثال انگلیسی: It’s hot today. You can say that again!

    ترجمه فارسی مثال: امروز هوا گرم است. کاملاً درست می گویی!

  • Cost an arm and a leg
  • معنی فارسی: خیلی گران، قیمت سر به فلک کشیده

    توضیح کاربرد: زمانی که چیزی بسیار گران است.

    مثال انگلیسی: That new car must have cost an arm and a leg.

    ترجمه فارسی مثال: آن ماشین جدید حتماً خیلی گران بوده است.

  • Let the cat out of the bag
  • معنی فارسی: رازی را فاش کردن

    توضیح کاربرد: به طور تصادفی یک راز را برملا کردن.

    مثال انگلیسی: I accidentally let the cat out of the bag about their surprise party.

    ترجمه فارسی مثال: من به طور تصادفی راز مهمانی سورپرایز آن ها را فاش کردم.

اصطلاحات مربوط به احساسات و حالات روحی

بیان احساسات در زبان انگلیسی با اصطلاحات خاص خود، عمق و وضوح بیشتری پیدا می کند. این اصطلاحات روزمره انگلیسی به افراد امکان می دهد تا ظرایف حالات روحی را بهتر منتقل کنند.

  • To feel blue
  • معنی فارسی: احساس غم و ناراحتی کردن

    توضیح کاربرد: وقتی فردی اندوهگین یا افسرده است.

    مثال انگلیسی: I’m feeling a bit blue because it’s raining all week.

    ترجمه فارسی مثال: کمی احساس ناراحتی می کنم چون تمام هفته باران می بارد.

  • Get bent out of shape
  • معنی فارسی: خیلی ناراحت یا عصبانی شدن (معمولاً به خاطر مسائل کوچک)

    توضیح کاربرد: برای واکنش بیش از حد به یک موقعیت.

    مثال انگلیسی: Don’t get bent out of shape over such a minor issue.

    ترجمه فارسی مثال: به خاطر یک مسئله کوچک اینقدر ناراحت نشو.

  • To have cold feet
  • معنی فارسی: از انجام کاری ترسیدن، پا پس کشیدن

    توضیح کاربرد: وقتی فردی در لحظه آخر از انجام کاری منصرف می شود، معمولاً به دلیل ترس یا نگرانی.

    مثال انگلیسی: He was going to propose, but he got cold feet.

    ترجمه فارسی مثال: او قصد داشت خواستگاری کند، اما پا پس کشید.

  • Keep your chin up
  • معنی فارسی: روحیه ات را از دست نده، قوی باش

    توضیح کاربرد: برای تشویق کسی در مواجهه با سختی ها.

    مثال انگلیسی: Things are tough now, but keep your chin up.

    ترجمه فارسی مثال: شرایط الان سخت است، اما روحیه ات را حفظ کن.

  • To be on cloud nine
  • معنی فارسی: بسیار خوشحال بودن، روی ابرها بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی فوق العاده شاد و سرخوش است.

    مثال انگلیسی: She’s been on cloud nine ever since she got the promotion.

    ترجمه فارسی مثال: او از زمانی که ترفیع گرفت، روی ابرها بوده است.

  • To blow off steam
  • معنی فارسی: خود را تخلیه کردن، عصبانیت را بیرون ریختن

    توضیح کاربرد: انجام کاری برای کاهش استرس یا عصبانیت.

    مثال انگلیسی: After a stressful day, I like to go for a run to blow off steam.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از یک روز پر استرس، دوست دارم برای تخلیه عصبانیتم بدوم.

  • Have a bone to pick with someone
  • معنی فارسی: از کسی دلخور بودن، با کسی کار داشتن (به خاطر دلخوری)

    توضیح کاربرد: وقتی کسی از فردی دیگر گله ای یا ناراحتی دارد و می خواهد در مورد آن صحبت کند.

    مثال انگلیسی: I have a bone to pick with you about what you said yesterday.

    ترجمه فارسی مثال: من از تو به خاطر حرفی که دیروز زدی دلخورم.

  • To keep a straight face
  • معنی فارسی: قیافه جدی گرفتن، نخندیدن

    توضیح کاربرد: تلاش برای نخندیدن در موقعیتی خنده دار.

    مثال انگلیسی: It was hard to keep a straight face during his silly speech.

    ترجمه فارسی مثال: حفظ قیافه جدی در طول سخنرانی مسخره او سخت بود.

  • To get cold feet
  • معنی فارسی: دلهره گرفتن، پشیمان شدن در لحظه آخر

    توضیح کاربرد: احساس ترس یا تردید قبل از انجام یک کار مهم.

    مثال انگلیسی: She got cold feet before her wedding day.

    ترجمه فارسی مثال: او قبل از روز عروسی اش دلهره گرفت.

  • To be down in the dumps
  • معنی فارسی: افسرده و غمگین بودن

    توضیح کاربرد: برای بیان احساس شدید ناراحتی یا افسردگی.

    مثال انگلیسی: After losing the game, the team was down in the dumps.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از باخت در بازی، تیم افسرده و غمگین بود.

  • To be on top of the world
  • معنی فارسی: بسیار شاد و سرحال بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی احساس خوشحالی و رضایت فوق العاده ای دارد.

    مثال انگلیسی: She felt on top of the world after receiving her acceptance letter.

    ترجمه فارسی مثال: او بعد از دریافت نامه پذیرش خود، بسیار شاد و سرحال بود.

  • To take something to heart
  • معنی فارسی: چیزی را به دل گرفتن، ناراحت شدن از چیزی

    توضیح کاربرد: وقتی فردی انتقاد یا نظر منفی را بسیار جدی می گیرد و از آن ناراحت می شود.

    مثال انگلیسی: Don’t take his comments to heart, he didn’t mean to offend you.

    ترجمه فارسی مثال: حرف های او را به دل نگیر، قصد توهین به تو را نداشت.

  • To have a heavy heart
  • معنی فارسی: دل تنگ بودن، غمگین بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی احساس ناراحتی و غم عمیق دارد.

    مثال انگلیسی: She said goodbye with a heavy heart.

    ترجمه فارسی مثال: او با دلی غمگین خداحافظی کرد.

  • To cry over spilled milk
  • معنی فارسی: غصه گذشته را خوردن، کاری که شده است را افسوس خوردن

    توضیح کاربرد: وقتی فردی بر سر یک اتفاق ناخوشایند گذشته که قابل تغییر نیست، افسوس می خورد.

    مثال انگلیسی: There’s no use crying over spilled milk, let’s focus on the future.

    ترجمه فارسی مثال: افسوس گذشته را خوردن بی فایده است، بیایید روی آینده تمرکز کنیم.

اصطلاحات در محیط کار و کسب وکار

در فضای کاری، تسلط بر idioms in English with Persian meaning به افراد کمک می کند تا حرفه ای تر و مؤثرتر ارتباط برقرار کنند و به رشد حرفه ای خود کمک نمایند.

  • Learn the ropes
  • معنی فارسی: قلق کار را یاد گرفتن، فوت و فن کار را آموختن

    توضیح کاربرد: برای یادگیری جزئیات و روش انجام یک شغل یا فعالیت جدید.

    مثال انگلیسی: It took me a few weeks to learn the ropes at my new job.

    ترجمه فارسی مثال: چند هفته طول کشید تا قلق کار را در شغل جدیدم یاد بگیرم.

  • The ball is in your court
  • معنی فارسی: توپ در زمین شماست، نوبت تصمیم گیری شماست

    توضیح کاربرد: وقتی مسئولیت تصمیم گیری یا اقدام بعدی به عهده فردی است.

    مثال انگلیسی: We’ve made our offer, now the ball is in your court.

    ترجمه فارسی مثال: ما پیشنهاد خود را ارائه دادیم، حالا نوبت تصمیم گیری شماست.

  • Cutting corners
  • معنی فارسی: از زیر کار در رفتن، صرفه جویی کردن به قیمت کیفیت

    توضیح کاربرد: انجام کاری به سریع ترین یا ارزان ترین شکل ممکن، که معمولاً به قیمت کاهش کیفیت تمام می شود.

    مثال انگلیسی: We can’t afford to cut corners on safety.

    ترجمه فارسی مثال: ما نمی توانیم در مورد ایمنی از زیر کار در برویم.

  • Get your act together
  • معنی فارسی: خودت را جمع و جور کن، منظم شو

    توضیق کاربرد: به کسی بگویید که بهتر عمل کند یا زندگی خود را منظم کند.

    مثال انگلیسی: You need to get your act together if you want to keep your job.

    ترجمه فارسی مثال: اگر می خواهی شغلت را حفظ کنی، باید خودت را جمع و جور کنی.

  • To be on the same page
  • معنی فارسی: هم عقیده بودن، هم نظر بودن

    توضیح کاربرد: وقتی همه افراد در یک گروه یا تیم، درک مشترکی از یک موضوع دارند و با هم موافقند.

    مثال انگلیسی: Let’s make sure we’re all on the same page before we proceed.

    ترجمه فارسی مثال: بیایید مطمئن شویم همه ما هم عقیده هستیم قبل از اینکه ادامه دهیم.

  • To think outside the box
  • معنی فارسی: خارج از چارچوب فکر کردن، خلاقانه فکر کردن

    توضیح کاربرد: برای تشویق به راه حل های نوآورانه و غیرسنتی.

    مثال انگلیسی: We need to think outside the box to solve this problem.

    ترجمه فارسی مثال: ما باید خارج از چارچوب فکر کنیم تا این مشکل را حل کنیم.

  • To hit the nail on the head
  • معنی فارسی: درست به هدف زدن، دقیقاً به اصل مطلب اشاره کردن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی نکته ای را دقیق و صحیح بیان می کند.

    مثال انگلیسی: You really hit the nail on the head with your analysis.

    ترجمه فارسی مثال: تو با تحلیل خود دقیقاً به هدف زدی.

  • To pull strings
  • معنی فارسی: بند پارت بازی کردن، با نفوذ خود کاری را انجام دادن

    توضیح کاربرد: استفاده از روابط شخصی یا نفوذ برای به دست آوردن مزیت.

    مثال انگلیسی: He had to pull some strings to get a reservation at that restaurant.

    ترجمه فارسی مثال: او مجبور شد کمی پارت بازی کند تا در آن رستوران میز رزرو کند.

  • To go the extra mile
  • معنی فارسی: نهایت تلاش را کردن، بیش از حد انتظار کار کردن

    توضیح کاربرد: برای نشان دادن تلاش بیشتر از آنچه لازم است.

    مثال انگلیسی: Our team always goes the extra mile for our clients.

    ترجمه فارسی مثال: تیم ما همیشه برای مشتریان خود نهایت تلاش را می کند.

  • To pass the buck
  • معنی فارسی: مسئولیت را گردن دیگری انداختن

    توضیح کاربرد: اجتناب از مسئولیت پذیری و انداختن آن بر دوش دیگران.

    مثال انگلیسی: He’s always trying to pass the buck instead of taking responsibility.

    ترجمه فارسی مثال: او همیشه سعی می کند مسئولیت را گردن دیگری بیندازد به جای اینکه خودش آن را بر عهده بگیرد.

  • To throw in the towel
  • معنی فارسی: تسلیم شدن، از تلاش دست کشیدن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی از ادامه تلاش در یک موقعیت دشوار دست می کشد.

    مثال انگلیسی: After many failures, he decided to throw in the towel.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از شکست های زیاد، او تصمیم گرفت تسلیم شود.

  • To beat around the bush
  • معنی فارسی: حاشیه رفتن، طفره رفتن

    توضیح کاربرد: صحبت کردن در مورد موضوعی بدون پرداختن به اصل مطلب.

    مثال انگلیسی: Stop beating around the bush and tell me what you want.

    ترجمه فارسی مثال: حاشیه نرو و به من بگو چه می خواهی.

  • To burn the midnight oil
  • معنی فارسی: تا دیروقت کار کردن یا درس خواندن

    توضیح کاربرد: فعالیت تا ساعات پایانی شب برای انجام کاری.

    مثال انگلیسی: She had to burn the midnight oil to finish her report on time.

    ترجمه فارسی مثال: او مجبور شد تا دیروقت کار کند تا گزارش خود را به موقع تمام کند.

  • To get a foot in the door
  • معنی فارسی: فرصتی برای شروع پیدا کردن، راهی باز کردن

    توضیح کاربرد: به دست آوردن یک فرصت اولیه، حتی اگر کوچک، برای ورود به یک صنعت یا شرکت.

    مثال انگلیسی: An internship is a great way to get a foot in the door.

    ترجمه فارسی مثال: کارآموزی راهی عالی برای پیدا کردن فرصت شروع است.

اصطلاحات مرتبط با زمان و سرعت

زمان در زبان انگلیسی نیز با اصطلاحات خاص خود، مفاهیم متفاوتی پیدا می کند. فهرست اصطلاحات انگلیسی در این بخش، به افراد در درک بهتر این مفاهیم کمک می کند.

  • Once in a blue moon
  • معنی فارسی: خیلی به ندرت، هر از گاهی

    توضیح کاربرد: برای توصیف اتفاقی که بسیار کم رخ می دهد.

    مثال انگلیسی: I only see my old friends once in a blue moon.

    ترجمه فارسی مثال: من دوستان قدیمی ام را خیلی به ندرت می بینم.

  • Beat the clock
  • معنی فارسی: قبل از اتمام زمان کاری را انجام دادن، با زمان مسابقه دادن

    توضیح کاربرد: انجام کاری با سرعت زیاد قبل از اینکه زمان به پایان برسد.

    مثال انگلیسی: We had to beat the clock to finish the project before the deadline.

    ترجمه فارسی مثال: ما مجبور بودیم با زمان مسابقه دهیم تا پروژه را قبل از مهلت مقرر تمام کنیم.

  • In the nick of time
  • معنی فارسی: در آخرین لحظه، درست سر وقت

    توضیح کاربرد: زمانی که کاری درست قبل از اینکه دیر شود، انجام می شود.

    مثال انگلیسی: He arrived in the nick of time to catch his flight.

    ترجمه فارسی مثال: او درست در آخرین لحظه برای پروازش رسید.

  • Make up for lost time
  • معنی فارسی: جبران زمان از دست رفته

    توضیح کاربرد: تلاش برای انجام کاری با سرعت بیشتر برای جبران تأخیر یا زمانی که هدر رفته است.

    مثال انگلیسی: We need to work extra hard to make up for lost time on this project.

    ترجمه فارسی مثال: ما باید بیشتر کار کنیم تا زمان از دست رفته در این پروژه را جبران کنیم.

  • Time flies when you’re having fun
  • معنی فارسی: وقتی خوش می گذرد، زمان زود می گذرد

    توضیح کاربرد: برای اشاره به اینکه وقتی از کاری لذت می برید، متوجه گذر زمان نمی شوید.

    مثال انگلیسی: I can’t believe it’s already midnight! Time flies when you’re having fun.

    ترجمه فارسی مثال: باورم نمی شود که نیمه شب است! وقتی خوش می گذرد، زمان زود می گذرد.

  • To take your time
  • معنی فارسی: عجله نکردن، وقت گذاشتن

    توضیح کاربرد: انجام کاری بدون عجله و با دقت.

    مثال انگلیسی: Don’t rush, take your time and do it right.

    ترجمه فارسی مثال: عجله نکن، وقت بگذار و آن را درست انجام بده.

  • Around the clock
  • معنی فارسی: شبانه روزی، تمام وقت

    توضیح کاربرد: به معنی ۲۴ ساعته و بدون وقفه.

    مثال انگلیسی: The hospital provides care around the clock.

    ترجمه فارسی مثال: بیمارستان به صورت شبانه روزی مراقبت ارائه می دهد.

  • To be behind the times
  • معنی فارسی: از قافله عقب ماندن، قدیمی بودن

    توضیح کاربرد: وقتی فردی یا چیزی از نظر تفکر یا فناوری قدیمی شده است.

    مثال انگلیسی: His ideas are a bit behind the times.

    ترجمه فارسی مثال: ایده های او کمی قدیمی هستند.

  • To get with the times
  • معنی فارسی: با زمان پیش رفتن، امروزی شدن

    توضیح کاربرد: برای تشویق فردی به به روزرسانی افکار یا روش هایش.

    مثال انگلیسی: You need to get with the times and use new software.

    ترجمه فارسی مثال: باید با زمان پیش بروی و از نرم افزارهای جدید استفاده کنی.

  • To turn back the clock
  • معنی فارسی: به گذشته برگشتن، زمان را به عقب برگرداندن

    توضیح کاربرد: آرزوی بازگشت به گذشته برای تغییر دادن چیزی.

    مثال انگلیسی: If I could turn back the clock, I would have studied harder.

    ترجمه فارسی مثال: اگر می توانستم زمان را به عقب برگردانم، بیشتر درس می خواندم.

  • Against the clock
  • معنی فارسی: عجله کردن، در رقابت با زمان

    توضیح کاربرد: انجام کاری با فشار زمانی زیاد.

    مثال انگلیسی: We are working against the clock to finish the report.

    ترجمه فارسی مثال: ما در رقابت با زمان کار می کنیم تا گزارش را تمام کنیم.

  • To buy time
  • معنی فارسی: وقت خریدن، زمان به دست آوردن

    توضیح کاربرد: انجام کاری برای به تأخیر انداختن یک رویداد یا به دست آوردن زمان بیشتر.

    مثال انگلیسی: I need to buy some time before making a decision.

    ترجمه فارسی مثال: من نیاز دارم کمی وقت بخرم قبل از تصمیم گیری.

اصطلاحات توصیفی و شخصیتی

برای توصیف شخصیت ها و ویژگی های رفتاری، اصطلاحات عامیانه انگلیسی بسیار کاربردی و معنی دار هستند. این عبارات به افراد کمک می کنند تا تصویری زنده و دقیق از افراد و موقعیت ها ارائه دهند.

  • A cold fish
  • معنی فارسی: آدم بی احساس، سرد و بی تفاوت

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که احساسات کمی از خود نشان می دهد و اغلب گوشه گیر است.

    مثال انگلیسی: He’s a bit of a cold fish, it’s hard to get him to open up.

    ترجمه فارسی مثال: او کمی آدم بی احساسی است، سخت است که او را وادار به صمیمیت کنی.

  • A busy bee
  • معنی فارسی: آدم پرکار و فعال

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که همیشه مشغول و پرانرژی است.

    مثال انگلیسی: My sister is a busy bee, always working on something.

    ترجمه فارسی مثال: خواهرم آدم پرکاری است، همیشه مشغول کاری است.

  • A couch potato
  • معنی فارسی: آدم تنبل و تلویزیون دوست

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که بیشتر وقت خود را به تماشای تلویزیون و استراحت می گذراند.

    مثال انگلیسی: After work, I just want to be a couch potato.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از کار، فقط می خواهم یک آدم تنبل باشم (و تلویزیون تماشا کنم).

  • An early bird
  • معنی فارسی: سحرخیز، آدم زود بیدار شو

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که صبح زود از خواب بیدار می شود.

    مثال انگلیسی: My mom is an early bird, she’s always up before sunrise.

    ترجمه فارسی مثال: مادرم سحرخیز است، همیشه قبل از طلوع آفتاب بیدار است.

  • A night owl
  • معنی فارسی: جغد شب، آدم شب زنده دار

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که شب ها بیدار می ماند و فعالیت می کند.

    مثال انگلیسی: I’m a night owl, I do my best work after midnight.

    ترجمه فارسی مثال: من جغد شب هستم، بهترین کارهایم را بعد از نیمه شب انجام می دهم.

  • A dark horse
  • معنی فارسی: فردی با استعداد پنهان، اسب سیاه

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که توانایی ها یا شانس موفقیتش کمتر از حد انتظار است.

    مثال انگلیسی: He was a dark horse in the competition and ended up winning.

    ترجمه فارسی مثال: او در مسابقه یک اسب سیاه بود و در نهایت برنده شد.

  • To be full of beans
  • معنی فارسی: سرشار از انرژی، پرجنب و جوش

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که بسیار پرانرژی و شاداب است.

    مثال انگلیسی: The children were full of beans after eating candy.

    ترجمه فارسی مثال: بچه ها بعد از خوردن آب نبات سرشار از انرژی بودند.

  • To have a short fuse
  • معنی فارسی: زود از کوره در رفتن، کم طاقت

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که به سرعت عصبانی می شود.

    مثال انگلیسی: Be careful what you say, he has a short fuse.

    ترجمه فارسی مثال: مراقب حرف هایت باش، او زود از کوره در می رود.

  • To be long-faced
  • معنی فارسی: غمگین و افسرده بودن

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که چهره اش غمگین و ناراحت به نظر می رسد.

    مثال انگلیسی: Why are you looking so long-faced? Did something happen?

    ترجمه فارسی مثال: چرا اینقدر غمگین به نظر می رسی؟ اتفاقی افتاده است؟

  • To have a heart of gold
  • معنی فارسی: قلبی از طلا داشتن، بسیار مهربان و نیکوکار بودن

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که بسیار مهربان، دلسوز و سخاوتمند است.

    مثال انگلیسی: She has a heart of gold and always helps those in need.

    ترجمه فارسی مثال: او قلبی از طلا دارد و همیشه به نیازمندان کمک می کند.

  • To be a live wire
  • معنی فارسی: آدم پرشور و هیجان، پرانرژی

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که بسیار فعال، پرانرژی و هیجان انگیز است.

    مثال انگلیسی: The new manager is a live wire, full of ideas and energy.

    ترجمه فارسی مثال: مدیر جدید بسیار پرشور است، پر از ایده و انرژی.

  • To be a happy-go-lucky person
  • معنی فارسی: آدم بی خیال و شاد، خوش بین

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که بی خیال و شاد است و به ندرت نگران چیزی می شود.

    مثال انگلیسی: He’s a happy-go-lucky person, nothing seems to bother him.

    ترجمه فارسی مثال: او آدم بی خیال و شادی است، هیچ چیز به نظر نمی رسد او را آزار دهد.

اصطلاحات در مورد موفقیت و شکست

موفقیت و شکست در زندگی روزمره با اصطلاحات خاصی بیان می شوند که یادگیری آن ها به درک بهتر معنی اصطلاحات انگلیسی در این زمینه ها کمک می کند.

  • Back to square one
  • معنی فارسی: برگشتن به نقطه اول، از نو شروع کردن

    توضیح کاربرد: زمانی که بعد از تلاش زیاد، مجبور می شوند دوباره از ابتدا شروع کنند.

    مثال انگلیسی: Our plan failed, so we’re back to square one.

    ترجمه فارسی مثال: نقشه ما شکست خورد، پس به نقطه اول برگشتیم.

  • Miss the boat
  • معنی فارسی: فرصت را از دست دادن

    توضیح کاربرد: زمانی که فردی فرصت خوبی را از دست می دهد.

    مثال انگلیسی: If you don’t apply soon, you’ll miss the boat.

    ترجمه فارسی مثال: اگر زود درخواست ندهی، فرصت را از دست خواهی داد.

  • To be a big fish in a small pond
  • معنی فارسی: کله گنده در جای کوچک، فرد مهم در محیطی کوچک

    توضیح کاربرد: برای توصیف فردی که در یک محیط کوچک یا کم اهمیت، از بقیه برجسته تر است.

    مثال انگلیسی: He was a big fish in a small pond in his hometown.

    ترجمه فارسی مثال: او در شهر خود یک کله گنده در جای کوچک بود.

  • To make a killing
  • معنی فارسی: پول زیادی به دست آوردن، سود کلان بردن

    توضیح کاربرد: کسب سود بسیار زیاد و سریع از یک تجارت یا سرمایه گذاری.

    مثال انگلیسی: They made a killing in the stock market.

    ترجمه فارسی مثال: آن ها در بازار سهام پول زیادی به دست آوردند.

  • To pull off a stunt
  • معنی فارسی: کاری دشوار را با موفقیت انجام دادن

    توضیح کاربرد: انجام موفقیت آمیز یک کار سخت یا ماهرانه.

    مثال انگلیسی: The team managed to pull off a difficult marketing stunt.

    ترجمه فارسی مثال: تیم موفق شد یک کار دشوار بازاریابی را با موفقیت انجام دهد.

  • To cut your losses
  • معنی فارسی: ضرر را متوقف کردن، از ضرر بیشتر جلوگیری کردن

    توضیح کاربرد: توقف یک فعالیت زیان بار برای جلوگیری از خسارت بیشتر.

    مثال انگلیسی: When the business wasn’t profitable, they decided to cut their losses.

    ترجمه فارسی مثال: وقتی کسب وکار سودآور نبود، آن ها تصمیم گرفتند ضرر را متوقف کنند.

  • To get a second wind
  • معنی فارسی: نیروی تازه گرفتن، انرژی مجدد یافتن

    توضیح کاربرد: احساس انرژی دوباره پس از خستگی و برای ادامه کاری.

    مثال انگلیسی: After a short break, I got a second wind and finished the marathon.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از یک استراحت کوتاه، نیروی تازه گرفتم و ماراتن را تمام کردم.

  • To fall by the wayside
  • معنی فارسی: کنار گذاشته شدن، شکست خوردن

    توضیح کاربرد: وقتی فردی یا چیزی در مسیر رسیدن به هدف شکست می خورد و کنار گذاشته می شود.

    مثال انگلیسی: Many good ideas fall by the wayside due to lack of funding.

    ترجمه فارسی مثال: بسیاری از ایده های خوب به دلیل کمبود بودجه کنار گذاشته می شوند.

  • To get your wires crossed
  • معنی فارسی: سوءتفاهم پیش آمدن، اشتباه فهمیدن

    توضیح کاربرد: زمانی که افراد در مورد چیزی سوءتفاهم پیدا می کنند.

    مثال انگلیسی: I think we got our wires crossed about the meeting time.

    ترجمه فارسی مثال: فکر می کنم در مورد زمان جلسه سوءتفاهمی پیش آمده است.

  • To be neck and neck
  • معنی فارسی: شانه به شانه، مساوی

    توضیح کاربرد: زمانی که دو رقیب یا تیم در یک مسابقه یا رقابت بسیار نزدیک به هم هستند.

    مثال انگلیسی: The two runners were neck and neck at the finish line.

    ترجمه فارسی مثال: دو دونده در خط پایان شانه به شانه هم بودند.

  • To bite off more than you can chew
  • معنی فارسی: لقمه بزرگتر از دهان برداشتن

    توضیح کاربرد: تلاش برای انجام کاری که بیش از حد توانایی فرد است.

    مثال انگلیسی: I think I bit off more than I can chew by taking on two big projects.

    ترجمه فارسی مثال: فکر می کنم با قبول دو پروژه بزرگ، لقمه بزرگتر از دهانم برداشتم.

موفقیت در یادگیری اصطلاحات انگلیسی، نیازمند تمرین مداوم و قرار گرفتن در معرض زبان واقعی است. این سفر، مسیری پر از کشف و لذت است که افراد را به قلب زبان انگلیسی نزدیک تر می کند.

اصطلاحات مالی و اقتصادی

مفاهیم مالی و اقتصادی نیز با اصطلاحات خاصی در زبان انگلیسی بیان می شوند که در مکالمات و متون روزمره و تخصصی کاربرد فراوانی دارند.

  • To be in the red
  • معنی فارسی: در وضعیت بدهی بودن، ضررده بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که یک شرکت یا فرد در وضعیت بدهی قرار دارد یا ضرر کرده است.

    مثال انگلیسی: The company was in the red for two consecutive quarters.

    ترجمه فارسی مثال: شرکت برای دو سه ماهه متوالی در وضعیت بدهی بود.

  • To be in the black
  • معنی فارسی: در وضعیت سوددهی بودن، بدون بدهی بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که یک شرکت یا فرد سودده است و بدهی ندارد.

    مثال انگلیسی: After a difficult year, the business is finally in the black.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از یک سال دشوار، کسب وکار بالاخره سودده شده است.

  • To make ends meet
  • معنی فارسی: هزینه ها را تأمین کردن، از پس مخارج برآمدن

    توضیح کاربرد: داشتن درآمد کافی برای پوشش هزینه های زندگی.

    مثال انگلیسی: It’s hard to make ends meet with the rising cost of living.

    ترجمه فارسی مثال: با افزایش هزینه های زندگی، تأمین مخارج سخت است.

  • A nest egg
  • معنی فارسی: پس انداز برای آینده، اندوخته

    توضیح کاربرد: مبلغی پول که برای بازنشستگی یا آینده پس انداز شده است.

    مثال انگلیسی: They’re building a nest egg for their children’s education.

    ترجمه فارسی مثال: آن ها برای تحصیل فرزندانشان پس اندازی جمع می کنند.

  • To break the bank
  • معنی فارسی: هزینه زیادی داشتن، ورشکسته کردن

    توضیح کاربرد: خرج کردن پول زیاد برای چیزی، معمولاً بیشتر از توانایی مالی.

    مثال انگلیسی: I’d love a new car, but it would break the bank.

    ترجمه فارسی مثال: من یک ماشین جدید می خواهم، اما خیلی هزینه خواهد داشت.

  • To tighten your belt
  • معنی فارسی: کمربند را سفت کردن، صرفه جویی کردن

    توضیح کاربرد: کاهش هزینه ها به دلیل وضعیت مالی دشوار.

    مثال انگلیسی: We need to tighten our belts until the economy improves.

    ترجمه فارسی مثال: ما باید صرفه جویی کنیم تا وضعیت اقتصادی بهتر شود.

  • Penny wise and pound foolish
  • معنی فارسی: خرده بین و کلان غافل، صرفه جویی در مسائل کوچک و اسراف در مسائل بزرگ

    توضیح کاربرد: صرفه جویی در پول های خرد در حالی که در مسائل مهم تر پول زیادی هدر می رود.

    مثال انگلیسی: He saved a few dollars on the ingredients but ruined the whole dish; that’s penny wise and pound foolish.

    ترجمه فارسی مثال: او چند دلار در مواد اولیه صرفه جویی کرد اما کل غذا را خراب کرد؛ این یعنی خرده بین و کلان غافل بودن.

  • To be dirt cheap
  • معنی فارسی: بسیار ارزان، مفتی

    توضیح کاربرد: برای توصیف چیزی که بسیار ارزان است.

    مثال انگلیسی: I bought this laptop dirt cheap during the sale.

    ترجمه فارسی مثال: این لپ تاپ را در حراجی بسیار ارزان خریدم.

اصطلاحات مربوط به روابط و ارتباطات

درک عمیق تر روابط انسانی از طریق اصطلاحات انگلیسی، به افراد کمک می کند تا ارتباطات خود را بهبود بخشند و با ظرافت بیشتری با دیگران تعامل کنند.

  • See eye to eye
  • معنی فارسی: هم عقیده بودن، هم نظر بودن

    توضیح کاربرد: زمانی که دو نفر در مورد موضوعی کاملاً با هم توافق دارند.

    مثال انگلیسی: My brother and I don’t always see eye to eye on politics.

    ترجمه فارسی مثال: من و برادرم همیشه در مورد سیاست هم عقیده نیستیم.

  • Clear the air
  • معنی فارسی: کدورت ها را برطرف کردن، جو را آرام کردن

    توضیح کاربرد: برطرف کردن سوءتفاهم ها یا حل اختلافات بین افراد.

    مثال انگلیسی: We had a long talk to clear the air after our argument.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از بحث مان، صحبت طولانی کردیم تا کدورت ها را برطرف کنیم.

  • Give someone the cold shoulder
  • معنی فارسی: با کسی سرد رفتار کردن، بی اعتنایی کردن

    توضیح کاربرد: رفتار غیر دوستانه یا بی اعتنایی عمدی نسبت به فردی.

    مثال انگلیسی: She gave me the cold shoulder after I forgot her birthday.

    ترجمه فارسی مثال: او بعد از اینکه تولدش را فراموش کردم، با من سرد رفتار کرد.

  • To get on someone’s nerves
  • معنی فارسی: روی اعصاب کسی رفتن، کسی را آزار دادن

    توضیح کاربرد: وقتی کاری یا فردی باعث آزار یا اذیت دیگری می شود.

    مثال انگلیسی: His constant complaining is really getting on my nerves.

    ترجمه فارسی مثال: شکایت های مداوم او واقعاً روی اعصابم است.

  • To patch things up
  • معنی فارسی: آشتی کردن، مشکلات را حل و فصل کردن

    توضیح کاربرد: اصلاح یک رابطه یا حل اختلافات پس از یک دعوا یا سوءتفاهم.

    مثال انگلیسی: They had an argument, but they managed to patch things up.

    ترجمه فارسی مثال: آن ها با هم بحث کردند، اما توانستند مشکلات را حل و فصل کنند.

  • To be hand in glove with someone
  • معنی فارسی: با کسی همکاری نزدیک داشتن، دست به یکی بودن

    توضیح کاربرد: همکاری بسیار نزدیک و صمیمی با فردی، معمولاً برای یک هدف خاص.

    مثال انگلیسی: The two companies are working hand in glove on this new project.

    ترجمه فارسی مثال: دو شرکت در این پروژه جدید دست به یکی کرده اند (همکاری بسیار نزدیکی دارند).

  • To spill the beans
  • معنی فارسی: راز را فاش کردن

    توضیح کاربرد: لو دادن یک راز یا اطلاعات محرمانه.

    مثال انگلیسی: Come on, spill the beans! What’s the big secret?

    ترجمه فارسی مثال: یالا، راز را فاش کن! راز بزرگ چیست؟

  • To bury the hatchet
  • معنی فارسی: کدورت ها را کنار گذاشتن، آشتی کردن

    توضیح کاربرد: پایان دادن به یک نزاع یا اختلاف و آشتی کردن.

    مثال انگلیسی: After years of fighting, they decided to bury the hatchet.

    ترجمه فارسی مثال: بعد از سال ها دعوا، آن ها تصمیم گرفتند کدورت ها را کنار بگذارند.

  • To get along with someone
  • معنی فارسی: با کسی کنار آمدن، با کسی خوب بودن

    توضیح کاربرد: داشتن رابطه خوب و دوستانه با فردی.

    مثال انگلیسی: I get along really well with my colleagues.

    ترجمه فارسی مثال: من با همکارانم خیلی خوب کنار می آیم.

  • To rub someone the wrong way
  • معنی فارسی: کسی را آزرده خاطر کردن، کسی را ناراحت کردن

    توضیح کاربرد: انجام کاری یا گفتن حرفی که باعث آزار یا ناراحتی فردی می شود.

    مثال انگلیسی: His arrogant attitude always rubs me the wrong way.

    ترجمه فارسی مثال: رفتار متکبرانه او همیشه من را آزرده خاطر می کند.

  • To be thick as thieves
  • معنی فارسی: با هم صمیمی و همدست بودن

    توضیح کاربرد: برای توصیف دو یا چند نفر که بسیار صمیمی هستند و کارهایشان را با هم انجام می دهند.

    مثال انگلیسی: Those two have been thick as thieves since childhood.

    ترجمه فارسی مثال: آن دو از دوران کودکی با هم صمیمی و همدست بوده اند.

اصطلاحات متفرقه و کاربردی

علاوه بر دسته بندی های قبلی، مجموعه ای از اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی وجود دارند که در موقعیت های مختلف زندگی به کار می روند و دامنه کاربرد گسترده ای دارند.

  • To pull someone’s leg
  • معنی فارسی: سر به سر کسی گذاشتن، شوخی کردن

    توضیح کاربرد: برای شوخی کردن با فردی یا مسخره کردن او به صورت دوستانه.

    مثال انگلیسی: Are you serious or are you just pulling my leg?

    ترجمه فارسی مثال: جدی می گویی یا فقط سر به سرم می گذاری؟

  • To hit the road
  • معنی فارسی: راه افتادن، حرکت کردن

    توضیح کاربرد: زمانی که قصد ترک یک مکان و رفتن به جای دیگر دارند.

    مثال انگلیسی: It’s getting late, we should hit the road.

    ترجمه فارسی مثال: دیر وقت است، باید راه بیفتیم.

  • To bite your tongue
  • معنی فارسی: جلوی زبان خود را گرفتن، سکوت کردن

    توضیح کاربرد: خودداری از گفتن چیزی که ممکن است نامناسب یا توهین آمیز باشد.

    مثال انگلیسی: I had to bite my tongue to avoid arguing with him.

    ترجمه فارسی مثال: مجبور شدم جلوی زبانم را بگیرم تا با او بحث نکنم.

  • To get something off your chest
  • معنی فارسی: سفره دل باز کردن، راز یا ناراحتی را افشا کردن

    توضیح کاربرد: بیان احساسات یا نگرانی های پنهان برای احساس سبکی.

    مثال انگلیسی: I need to talk to you, I have to get something off my chest.

    ترجمه فارسی مثال: باید با تو صحبت کنم، باید سفره دلم را باز کنم.

  • To be all ears
  • معنی فارسی: سراپا گوش بودن، با دقت گوش دادن

    توضیح کاربرد: نشان دادن علاقه و تمرکز کامل برای شنیدن چیزی.

    مثال انگلیسی: Tell me what happened, I’m all ears.

    ترجمه فارسی مثال: به من بگو چه اتفاقی افتاد، من سراپا گوش هستم.

  • To catch someone red-handed
  • معنی فارسی: کسی را در حین ارتکاب جرم دستگیر کردن

    توضیح کاربرد: گرفتن فردی در لحظه انجام یک کار اشتباه یا غیرقانونی.

    مثال انگلیسی: The police caught the thief red-handed.

    ترجمه فارسی مثال: پلیس دزد را در حین ارتکاب جرم دستگیر کرد.

  • To go with the flow
  • معنی فارسی: با جریان همراه شدن، خود را با شرایط وفق دادن

    توضیح کاربرد: انطباق با یک موقعیت یا پذیرش آن به جای مقاومت.

    مثال انگلیسی: I don’t have a plan, I’ll just go with the flow.

    ترجمه فارسی مثال: من برنامه ای ندارم، فقط خود را با جریان وفق می دهم.

  • To live and learn
  • معنی فارسی: با تجربه چیزهای جدید یاد گرفتن، از اشتباهات درس گرفتن

    توضیح کاربرد: اعتراف به اشتباه یا یادگیری از تجربیات.

    مثال انگلیسی: I made a mistake, but you live and learn.

    ترجمه فارسی مثال: اشتباه کردم، اما انسان با تجربه چیزهای جدید یاد می گیرد.

  • To hit the sack
  • معنی فارسی: به رختخواب رفتن، خوابیدن

    توضیح کاربرد: برای اشاره به زمان خوابیدن، معمولاً پس از خستگی.

    مثال انگلیسی: I’m exhausted, I’m going to hit the sack.

    ترجمه فارسی مثال: خسته ام، می خواهم بخوابم.

  • To take a rain check
  • معنی فارسی: به زمانی دیگر موکول کردن، باشه برای یه وقت دیگه

    توضیح کاربرد: درخواست برای به تعویق انداختن یک دعوت یا پیشنهاد به زمانی دیگر.

    مثال انگلیسی: I can’t go to the movie tonight, can I take a rain check?

    ترجمه فارسی مثال: امشب نمی توانم به سینما بروم، می توانم آن را به زمان دیگری موکول کنم؟

  • To see eye to eye on something
  • معنی فارسی: هم عقیده بودن در مورد چیزی

    توضیح کاربرد: وقتی افراد در مورد یک موضوع خاص کاملاً موافق هستند.

    مثال انگلیسی: My partner and I rarely see eye to eye on financial matters.

    ترجمه فارسی مثال: من و شریک تجاری ام به ندرت در مورد مسائل مالی هم عقیده هستیم.

  • To get something out of your system
  • معنی فارسی: خود را تخلیه کردن، چیزی را از دل بیرون کردن

    توضیح کاربرد: انجام کاری که می خواهید انجام دهید تا دیگر به آن فکر نکنید یا آن را تجربه کنید.

    مثال انگلیسی: I need to yell and get this anger out of my system.

    ترجمه فارسی مثال: باید داد بزنم و این عصبانیت را از خودم بیرون کنم.

  • To bite the hand that feeds you
  • معنی فارسی: به کسی که به شما کمک می کند، خیانت کردن

    توضیح کاربرد: آسیب رساندن یا ناسپاسی کردن نسبت به کسی که به شما کمک یا حمایت کرده است.

    مثال انگلیسی: You shouldn’t bite the hand that feeds you, she’s always been supportive.

    ترجمه فارسی مثال: نباید به کسی که به شما کمک می کند خیانت کنی، او همیشه حامی بوده است.

  • To put your foot in your mouth
  • معنی فارسی: سوتی دادن، حرف نسنجیده زدن

    توضیح کاربرد: گفتن چیزی که احمقانه یا شرم آور است و باعث خجالت می شود.

    مثال انگلیسی: I really put my foot in my mouth when I asked about his ex-wife.

    ترجمه فارسی مثال: وقتی در مورد همسر سابقش پرسیدم، واقعاً سوتی دادم.

  • To spill the tea
  • معنی فارسی: غیبت کردن، افشای اطلاعات جنجالی (عامیانه)

    توضیح کاربرد: به اشتراک گذاشتن اخبار هیجان انگیز یا شایعات.

    مثال انگلیسی: Come on, spill the tea! What happened at the party?

    ترجمه فارسی مثال: یالا، غیبت کن! چه اتفاقی در مهمانی افتاد؟

یادگیری اصطلاحات، نه تنها به تقویت مهارت های زبانی افراد کمک می کند، بلکه به آن ها امکان می دهد تا با ظرایف فرهنگی و اجتماعی انگلیسی زبانان آشنا شوند و در مکالمات خود، عمق و جذابیت بیشتری ایجاد کنند.

نکات کلیدی برای یادگیری و استفاده مؤثر از اصطلاحات

یادگیری معنی اصطلاحات انگلیسی تنها گام اول است؛ برای استفاده مؤثر و طبیعی از این عبارات پرکاربرد انگلیسی، افراد باید به نکات خاصی توجه کنند تا بتوانند این گنجینه های زبانی را به درستی در مکالمات خود به کار ببرند.

همیشه در بافت (Context) یاد بگیرید

به یاد داشته باشید که هر اصطلاح، معنی خاصی دارد که فقط در یک بافت مشخص قابل درک است. حفظ کردن اصطلاحات بدون در نظر گرفتن جمله یا موقعیت کاربردی آن ها، مانند حفظ کردن واژگان بدون دانستن معنی شان است. سعی کنید هر اصطلاح را در قالب جملات کامل و در موقعیت های واقعی یا شبیه سازی شده یاد بگیرید. این رویکرد به افراد کمک می کند تا نه تنها معنی، بلکه کاربرد صحیح و لحن مناسب برای استفاده از آن اصطلاح را نیز درک کنند.

از ابزارهای کمک آموزشی استفاده کنید

ابزارهای مختلفی می توانند در یادگیری و به خاطر سپردن اصطلاحات مفید باشند. فلش کارت ها، چه فیزیکی و چه دیجیتالی، روشی عالی برای تکرار و مرور هستند. اپلیکیشن های آموزشی زبان که تمرین های مربوط به اصطلاحات دارند، می توانند این فرآیند را سرگرم کننده تر کنند. علاوه بر این، داشتن یک دفترچه یادداشت شخصی برای ثبت اصطلاحات جدید، همراه با معنی فارسی، توضیح کاربرد و یک مثال، به افراد کمک می کند تا یادگیری خود را سازماندهی کنند و به مرور زمان به آن ها رجوع نمایند.

در معرض زبان باشید

یکی از بهترین راه ها برای یادگیری طبیعی idioms، قرار گرفتن مداوم در معرض زبان انگلیسی است. فیلم دیدن، پادکست گوش دادن، کتاب خواندن و حتی شنیدن موسیقی انگلیسی، همگی فرصت های بی نظیری برای کشف اصطلاحات جدید و مشاهده نحوه استفاده آن ها در بافت های مختلف هستند. افراد باید فعالانه به دنبال اصطلاحات بگردند و سعی کنند معنای آن ها را از طریق بافت جمله حدس بزنند. این کار به تقویت مهارت های شنیداری و خواندن نیز کمک می کند.

فعالانه تمرین کنید

یادگیری منفعل کافی نیست؛ برای تسلط بر اصطلاحات، باید فعالانه آن ها را در مکالمات و نوشتار خود به کار برد. افراد می توانند با یک دوست زبان آموز تمرین کنند، در گروه های مکالمه شرکت کنند یا حتی در دفترچه خود جملاتی با اصطلاحات جدید بنویسند. هر چه بیشتر از این عبارات پرکاربرد انگلیسی استفاده شود، بیشتر در ذهن افراد جای می گیرند و به بخشی طبیعی از دایره لغات فعال آن ها تبدیل می شوند.

به سطح رسمیت توجه کنید

همه اصطلاحات برای همه موقعیت ها مناسب نیستند. برخی اصطلاحات عامیانه انگلیسی بسیار غیررسمی هستند و ممکن است در یک محیط کاری رسمی یا یک گفت وگوی آکادمیک نامناسب به نظر برسند. زبان آموزان باید به سطح رسمیت هر اصطلاح توجه کنند و یاد بگیرند که چه زمانی و با چه کسی از آن ها استفاده کنند. این مهارت به افراد کمک می کند تا در موقعیت های مختلف، به درستی و با احترام ارتباط برقرار نمایند.

با تعداد کم شروع کنید

تلاش برای یادگیری همه اصطلاحات به طور همزمان می تواند طاقت فرسا و دلسردکننده باشد. بهتر است با تعداد محدودی از اصطلاحات رایج انگلیسی شروع کنند، آن ها را به خوبی یاد بگیرند و به آن ها مسلط شوند. پس از آنکه با این اصطلاحات احساس راحتی کردند، می توانند به تدریزی تعداد بیشتری را به دایره لغات خود اضافه کنند. این رویکرد گام به گام، به افراد کمک می کند تا با انگیزه بیشتری به یادگیری ادامه دهند و از پیشرفت خود لذت ببرند.

نتیجه گیری

یادگیری اصطلاحات انگلیسی کلید باز کردن قفل مکالمات واقعی و درک عمیق تر این زبان است. این عبارات که اغلب معنی تحت اللفظی ندارند، روح و جان کلام انگلیسی زبانان را تشکیل می دهند و به زبان آموزان کمک می کنند تا طبیعی تر، روان تر و با اعتماد به نفس بیشتری صحبت کنند. با تمرین و استفاده صحیح از این مجموعه ای از اصطلاحات کاربردی انگلیسی که در این مقاله ارائه شد، افراد می توانند به سرعت سطح انگلیسی خود را ارتقا داده و ارتباطات خود را غنی تر سازند. این گنجینه ارزشمند از اصطلاحات، ابزاری قدرتمند برای هر کسی است که می خواهد فراتر از قواعد گرامری و واژگان ساده بر زبان انگلیسی مسلط شود.

این لیست را در دسترس خود داشته باشید و به مرور زمان بر آن ها مسلط شوید. نظرات و اصطلاحات مورد علاقه خود را با ما در میان بگذارید! با اراده و پشتکار، انگلیسی شما درخشان تر از همیشه خواهد شد.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی: عبارات ضروری برای مکالمات روزمره" هستید؟ با کلیک بر روی آموزش، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "اصطلاحات پرکاربرد انگلیسی: عبارات ضروری برای مکالمات روزمره"، کلیک کنید.